همه بیدارند، در تردیدم.
بامداد است.
ما همه هستیم.سپاس.
بروید به تماشای اسبها.
گرگ مبادا کشته باشد اسبی را!
بر خیزید!به هر سوی بنگرید!
ترانهای از قبیلهی سفته بینیان»
از کتاب:سرخپوست برایم بخوان
گردآوری:هتی جونز
ترجمه: خسرو شهریاری
دیر گاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا میخواند
لیک پاهایم در قیر شب است
رخنهای نیست در این تاریکی:
در و دیوار به هم پیوسته
سایهای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته
نفس آدمها
سر به سر افسردهاست
روزگاری است در این گوشهی پژمرده هوا
هر نشاطی مرده است.
#سهراب سپهری❤
این که مدام
لبانم را روی گونه ات می گذارم
روی لبان ات فشار می دهم
قصدم بوسیدن ات نیست
بوسیدن حساب کتاب دارد
جایگاه و منزلت می خواهد
من در تو دانه می پاشم
نگاه کن!
پرنده ای زیبا
شبیه علاقه
روی شانه هایت تخم کرده است
بهار که شد
حتمن دوباره عاشق ات می شوم!
درباره این سایت